غزل مناجاتی با خداوند
ما را به حق ساقی کــوثـر قـبول کـن با ناله های هر شب حیــدر قبـول کن ما بچه های مــادر پهلــو شکسـته ایم ما را به حق پهلوی مــادر قبــول کن ما غیر گریه، تحفه بـرایت نـداشتیـم این قطره را تو چند برابر قـبـول کن تاج غلامی تو به شــاهی نمی دهیــم ما را همیشه رعیت و نوکر قبـول کن خسته شدم ز توبه شکستن دگر بس است حـالا که رو زدم به تو دیگرقـبـول کن از بار معصیت کمــرم درد می کند یعنی منم شکسته و مضطـر قبـول کن تا حک شود ز یار به این تن نشانه ای ما را شکسته سینه و بی سر قـبول کن |